ای زلیخا ! انتقام از یوسف کنعان بس است
آشِ ناخورده،دهانی سوخته،زندان بس است
حبس در زندان دنیاایم بی تقصیر، ما
زندگی با این شرایط تحت هر عنوان بس است
جمعیت در این جهان شدحدّهفت میلیارد تَن
نانی مانده دیگر این همه دندان بس است
فاصله، فقر و غنا هر روز افزونتر شود
ظلم و بی انصافی آخر تا به این میزان بس است
هیچ بارانی نیاید تا بُوَد سقفم خراب
جمع کن دست دعا را حاجت باران بس است
راحتی می خواهد اینجا مثل همنو عان(ضیا)
هر گناهی کرده است یاربّ دگر تاوان بس است
اشعار ضیاءالدین زین الدینی یوسف کنعان ,زلیخا انتقام منبع
درباره این سایت