دل ازاطاعت من جَست وسربه صحرا زد

دوباره قایق بی بادبان به دریا زد

 همین که شمعِ شب و وسوسه شدندباهم

دوباره در سر پروانه عشق بالا زد

بیا به سینه بمان، تا زمان و روز دگر

که بی گدار به دریا نمی شود پا زد

نی است تابع دم،دم به تابع نی زن

بدونِ هم نتوان ساز عشق زیبا زد

به بودن تو وجودم چه گرم بود ای دل

ز رفتن  تو به یکباره باغ سرما زد

سحر نگشته! سر شعله سوخت پروانه

(ضیا)چنانکه نشد دست رد به حاشا زد

ز ابر قطره ی باران که  نابجا بارید

شدست سیلِ خروشان که سر به بلوا زد


اشعار ضیاءالدین زین الدینی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه کتاب ایران تهویه نوین ایرانیان ber19Thed شهنام GemPatogh | جم پاتوق ، عکس ، والپیپر ، سرگرمی ، لطیفه ، Sms تازه چه خبر لایک چت ، چت لایک دانلود آهنگ